Sunday, May 20, 2007

خانه نشين

بالاي يك برج چندين و چند طبقه اي زندگي مي كند
آنجايي كه وقتي پنجره باز مي شود
ابرها به درون اتاق پرواز مي كنند
در فضاي خانه هميشه موسيقي متناسب با حال و هوايش پخش مي شود
همه چيز بر وفق مرادش است
تا وقتي كه زمان آن مي رسد كه پايين بيايد
وقتي در خانه را باز مي كند
همه چيز خاكستري است
به جاي عطر، فضا پر از بوي درد است
صداي ناله از همه جا به گوش مي رسد
همه سرگردانند،‌گويي دور خود مي گردند
خيلي ها هميشه فقط مي دوند و به هيچ جا نمي رسند
او تنها نگاه مي كند و گاهي اشك درون چشمش حلقه مي زند
اما در آخر، كارش را انجام مي دهد و به آرامي به خانه اش بازمي گردد
موسيقي آرامي به گوش مي رسد

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام.
همچنان که می نویسی نازنین.
موسیقی آمیخته با روح ادمی ست....

5/20/2007 1:22 PM  
Anonymous Anonymous said...

....nothing to say

5/20/2007 3:17 PM  
Blogger BB said...

منو گفتی ؟!

5/20/2007 3:26 PM  
Anonymous Anonymous said...

پایین بیا !
مارا ببین که چگونه در لجن دست و پا می زنیم
بیا به میان مردمان !
و مرا نیز با خود ببر از این خاک لعنتی !
بیا !!!
ای فرشته ی مرگ !
فعلا @

5/21/2007 8:20 AM  

Post a Comment

<< Home