Tuesday, March 21, 2006

سفرنامه

به بهشت کودکی بازگشته ام
و غوطه ورم در خاطرات شیرین
هر قدم از این شهر
زنده می کند روزگاران تلخ و شیرین
دو دختر به دور مادر می گردند
گویی گذشته را جبران می کنند
دخترانی باکره که چند گاهی بیش به یائسگی شان نمانده
مادرم ته مانده کتاب هایشان را می خواند
من گیج و مبهوت منتظر آینده نامعلوم
حافظ ولی به من مژده می دهد
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار باز آید

0 Comments:

Post a Comment

<< Home