گوشه رینگ بکس اسیرم کرد
تا توانست مشت کوبید
به صورتم، به چشمانم
از لب هایم خون سرازیر شد
هر چه با دست ها خودم را پوشاندم
نتوانستم جلوی ضربه هایش را بگیرم
فکر حمله نبودم، فقط دفاع
نگذاشتم اشک هایم بیرون بریزند
کوبید ، کوبید و کوبید
دیشب تا صبح ناله کردم
هنوز تمام روحم درد می کند
3 Comments:
BAH!! NEMIKHABIDI SANGINTAR BOODI KE!ENGHAD BADAM MIAD AZ IN KHABAYE VAHSHAT!
پدیده جان سلام به شما که همیشه
.مهربانید
زندگی شاید؛ ساعتی آرام در گوشهای خلوت نشستن و تنها به واژهی
.آسایش فکر کردن باشد
.مستحکم و برقرار باشی
.سعید از برلین
be in migan
tavahome fantezi !
Post a Comment
<< Home