عصر پاییز
"عجیب به تو عادت کرده ام"
پسر بدون اینکه چشمانش را باز کند
نگرانیش را پنهان کرد و بلادرنگ گفت
"ساکت...می خواهم بخوابم"
نگذاشت دختر حرفش را ادامه دهد
دختر به صدای نفس های او گوش داد
نفس هایش صدای عصر پاییز می داد
صدای پرندگان شاد بین درختان
صدای گنجشک ها کلاغ ها
دختر اما دلگیر نبود
لبخندی زد واو هم خوابید
2 Comments:
salampadide jan ! man nemishnsamet va az commenti ke baram gozashte boodi oomadam inja .nayoomadam tashakor konam chon balad nistam .oomadam begam vaghean mikhabi chon dard nadare ... age begam inyeki mahshare nemizari be hesabe noon gharzdadan ke!!!
سلام، وبلاگ زیبا و پر معنایی دارید. ممنون هستیم که آدرس سایت سینما تئاتر رو به لینکهای وبلاگ جذابتون اضافه کردید. همکاران سایت سینما تئاتر
Post a Comment
<< Home