Wednesday, August 23, 2006

اميد

همه جا را سكوت فرا گرفته است
من در آغوش كرختي آرميده ام
چشمانم را مي بندم
گوش هايم را تيز مي كنم تا صدايي را شكار كنم
تنها گاهي صداي نفس هايم در گوشم مي پيچد
حتي ديگر صداي تيك تيك ساعت هم نمي آيد
خسته شده ام مي خواهم براي هميشه بخوابم
اما گويي صدايي از دور مي آيد
كسي دارد نزديك مي شود
با قدم هاي آرام و ترانه اي بر لب
چشمانم را به آرامي مي گشايم
تويي كه مي آيي

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

و پيغامي در راه/ ميگشايد لب خسته از آوازت را/ و چشمهاي گر گرفته از ساكتي جاده را/ ميدانم/ باور دارم/ تو هم باور كن

8/23/2006 3:07 PM  

Post a Comment

<< Home