Saturday, August 05, 2006

حلول

ديگه مثل تو نگاه مي كنم
مثل تو پلك مي زنم
مثل تو لبخند مي زنم
گويي تو در من حلول كرده اي
مي خواهم دلم را از دلتنگيت نجات دهم
مي روم جلوي آينه مي ايستم
به چشم هاي خودم خيره مي شوم

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

Saay kon hamishe khodet bashi aziiiiiiiizam :*;)

8/06/2006 12:30 PM  
Anonymous Anonymous said...

برای رفع تشنگی «آب شور» ننوش

8/07/2006 2:43 AM  
Blogger PaRaDa said...

:)
vali in rahesh nist

8/07/2006 8:16 AM  
Anonymous Anonymous said...

.پدیده جان سلام
.شما چه زیبا در شعر گوئی توانائید
،مانند هربار
.زیبائی حلولت محسورم کرد
پدیده جان معذرت خواهی که
.قابل شما را ندارد
.چه با دلیل باشد و چه بیدلیل
،عذر خواهی که کاری ندارد
.گفتنش که آدم را نمیکشد
امّا اگر دلیلی باشد برای عذرخواهی
،و گفته نشود
.زندگی کمی پوچتر میگردد
حالا هم خوشحالم که بیدلیل ازت
.درخواست بخشش کردم
مرد هم که چیزی را بگوید
!دیگر پسَش نمیگیرد
ولی چون شمائید با یک تشکر قلبانه
.که تازه هم زاده شده تعویضش میکنم
.ضرر هم اگر کردم حلال شما باشد
پدیده جان میبوسمت
،و برایت اگر نداری
.خشنودی و خرسندی میطلبم
،و اگر هم داشتی
میتونی بذاری تو جا یخی
.تا خراب نشن
.اگرم دوست داشتی بده به همسایه ها
همیشه شاد و همیشه خندان باشی
.سعید از برلین

8/07/2006 3:25 PM  

Post a Comment

<< Home