گريه قبل از خواب
ديگر وقت خواب رسيده بود
ساعت اين را به او گوشزد مي كرد
ولي چشمانش خوابي براي عرضه نداشتند
پلك ها گاهي سنگيني مي كردند اما
نه از خواب، بلكه از سوزش پس از گريه
باز هم بيني اش راه نفس نگذاشته بود
سعي كرد بخوابد
سرش را روي بالش گذاشت
چشمانش مست شده بود كه
صداي مهيب افتادن اشكش روي بالش
هرچه را كه رشته بود پنبه كرد
اما مثل هميشه پيرمرد ستاره هاي معجزه آسايش را فرستاد
...
س س س س س...دخترك خواب است... سكوت كنيد
2 Comments:
Hi:
My Name is Padideh too and I write poetry as well...How interesting is that... :-)
It must be something in the name "Padideh" (Phenomena) that triggers it...Nice job on your poetry...Keep up the good Work...
Padideh...
yade un postham oftadam ke tahesh mineveshtam
hissssssssss
pardis khabe!
Post a Comment
<< Home