Monday, September 25, 2006

جنگ

تمام پيكرم ميدان مبارزه شده
در سرم جنگ براي يافتن فردايي روشن
فردايي كه به من رخي نشان نمي دهد
در قلبم جنگ براي بيرون كردن عشق
عشقي كه دست از حمله مدام بر نمي دارد
تنم نيز سرباز مي زند از پس زدن او
و مقاومت در برابر يورش ماهانه درد به جرم زن بودن
چه سخت مي زايم درد را
چه دردناك چهره غرق در اشكم را پاك مي كنم
و ملتمسانه كمك مي جويم
آينه اما خط هاي عميق چهره ام را به رخ مي كشد
و مثل هميشه اميد واهي مي دهد

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

فرنازي جونم. چقدر اين نوشته ات بالغ بود. چقدر شيرين بود. داري سبك خاص خودتو پيدا ميكني.
جنگ تن، جنگ حس، تمام جنگهاي دنيا در اين دو خلاصه اند.

9/27/2006 1:18 PM  
Anonymous Anonymous said...

1. حال را دریاب! توو امروزت زندگی
کن
2. تو مبارزه با قبلت شکست می خوری. آیه ی یاس نمی خونم ولی مطمئنم که هر چی بیشتر زور بزنی که از خودت دورش کنی بدتر می افته به جونت
3. مگه تو دختری؟!!! به خدا قسم من تا حالا فکر می کردم پسری! اونم از روو عکسی که بالای وبلاگته حدس زدم!

9/27/2006 1:58 PM  

Post a Comment

<< Home