Tuesday, October 10, 2006

صبح

صبح پاييزي اما گرم
هواي آلوده و دود و دم
صداي بوق ماشين ها
تاكسي قراضه و راننده پير
مسافري خواب مردگانش را تعريف مي كند
و من كه تهي از حسم

2 Comments:

Blogger PaRaDa said...

cheghadr commenti ke baram gozashte budi ro dust dashtam
:*
paiz ro dust nadaram
hata age por az hes bashe

10/10/2006 11:39 AM  
Anonymous Anonymous said...

.پدیده جان سلام
چند ساعتیست که عشق
.بدون دلیل ترکم کرده است
درونم از عشق که خالی میگردد
.سنگین میشوم
پاهایم قدرت تحمل وزنم را
از دست میدهند
و مرا مات و مبهوت بی حرکت
.مانند کوهی برجای میگذارند
"در غیبت عشق"
را تقدیمت میکنم با این امید که
.حضورت هرگز ترکم نکند
وقتی نیستی
،جهان، از چرخش بازمی ایستد
.پرنده، از نغمه خوانی میماند
،درختها کز میکنند
.برگها آرام آرام میریزند
وقتی نیستی
.نفسم میگیرد، دل من میمیرد
وقتی نیستی
،شعر عقیم میماند
.شادی گریه اش میگیرید
وقتی نیستی
.رنگها همگی، رخت عزا میپوشند
.پدیده عزیز ممنونم از توضیحت
.عاشق و مهربان بمان
.همیشه شاد و همیشه خندان باشی
.سعید از برلین

10/10/2006 11:36 PM  

Post a Comment

<< Home