Sunday, November 12, 2006

نور كوچك

وقتي به خودم آمدم كه تهي بودم
از خواب سنگين بيدار شدم اما
ديدن كابوس فقط كرختي به جاي گذاشته
بال و پرم را آرام مي گشايم
همه جا را مي گردم تا گمگشته هايم را بيابم
نيست... هر چه مي گردم نمي يابم شان
اما از زير اين سنگ نوري به چشم مي خورد
باور نمي كنم يكي شان را يافتم

3 Comments:

Blogger PaRaDa said...

man gom shodam
tu ruza o shab o lahze o vaght o bivaghtaye delam
:(

11/12/2006 11:15 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام پدیده ی عزیز… با یک شعر به روزم. خوشحالم میکنی اگر نظرت را بنویسی.
با این همه من اگر بگویم باران، آب تمام این سطرها را گرفته بیخود دست و پا میزنی
به آبی مانتویت فکر کن که غرقم میکند
به این همه باران که برایت باریدم
به حجاز فکر کن که سوزنده تر از چشمهای تو من ندیدم

11/12/2006 12:36 PM  
Blogger PaRaDa said...

:)
arghavanishmikonam
vali fek nakonam avaz she

11/13/2006 9:53 AM  

Post a Comment

<< Home