وقتي به خودم آمدم كه تهي بودم از خواب سنگين بيدار شدم اما
ديدن كابوس فقط كرختي به جاي گذاشته
بال و پرم را آرام مي گشايم
همه جا را مي گردم تا گمگشته هايم را بيابم
نيست... هر چه مي گردم نمي يابم شان
اما از زير اين سنگ نوري به چشم مي خورد
باور نمي كنم يكي شان را يافتم
3 Comments:
man gom shodam
tu ruza o shab o lahze o vaght o bivaghtaye delam
:(
سلام پدیده ی عزیز… با یک شعر به روزم. خوشحالم میکنی اگر نظرت را بنویسی.
با این همه من اگر بگویم باران، آب تمام این سطرها را گرفته بیخود دست و پا میزنی
به آبی مانتویت فکر کن که غرقم میکند
به این همه باران که برایت باریدم
به حجاز فکر کن که سوزنده تر از چشمهای تو من ندیدم
:)
arghavanishmikonam
vali fek nakonam avaz she
Post a Comment
<< Home