Saturday, October 21, 2006

مبارز

زندگيم تعريف شده درآرزوي ذوب شدن پوستم در پوست تنت
تعريف شده در گرسنگي سيري ناپذير با تو بودن
چقدر سخت مي توانم بپذيرم كه تو نباشي
كاش مي دانستم در دل تو چه مي گذرد
اگر سكوت را نشكني با سنگ جسارت به جنگش خواهم رفت
هر چند كه خسته ام اما هنوز يك مبارزم

6 Comments:

Blogger koooootah said...

مبارزه ابدي ...نيكي و بدي

10/21/2006 11:07 AM  
Anonymous Anonymous said...

در دلش به من تو که منتظریم میخندد

10/21/2006 11:30 PM  
Anonymous Anonymous said...

Mesle hamishe ... ghashang o ravoon ... delam gereft !

10/22/2006 1:41 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam

10/23/2006 3:03 AM  
Anonymous Anonymous said...

mobarez !
ta'arif pazir nabash ...

10/23/2006 3:04 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام...
روزهایی بود که بی وقفه زمزمه می کردم: همه عمر برندارم سر از این خمار مستی... همه عمر برندارم سر از این خمار مستی... همه عمر...همه عمر...
امروز؟ نمی دانم... مستیم در گذرگاه های فریب به باد رفت و خماری... درد داشت... نشنید: که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی... نشنید...

10/23/2006 9:38 AM  

Post a Comment

<< Home