Wednesday, October 18, 2006

دوراهي

سر دوراهي ايستادم
بنشينم يا طي كنم
يك سو دل و وهم
يك سو آنچه كه پيش آمده
هيچ يك مرا امن در آغوش نمي كشند
مي ترسم... تنهايم...سردم است
پ ن : آسمون داره به حالم زار مي زنه
ابرها به حالم فرياد مي زنند
دلم براي باغچه دلم مي سوزه

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

يكسو غم او، يكسو دل من در تار مويي/ در اين ميانه دل ميكشاند ما را به سويي

10/18/2006 1:35 PM  
Anonymous Anonymous said...

توهم می بینی که هیچ کدام ما را امن در آغوش نمی کشند ؟؟؟ دیوانه کننده است ....

10/18/2006 3:56 PM  
Anonymous Anonymous said...

سر دو راهی همیشه یه چیز هست: انتخاب. بستگی داره که منطقی باشی یا احساسی

10/19/2006 1:08 AM  
Blogger Akram Hesaraki said...

baghchato barooni kon,chera nemikoni

10/19/2006 12:14 PM  

Post a Comment

<< Home