Wednesday, December 13, 2006

باش

گره زبانم را باز مي كنم
دوباره شعر مي گويم
دوباره ساز مي زنم
دوباره تنت را مي نگرم
از اين لكنت مي گريزم
مثل هميشه سكوتت را به فال نيك مي گيرم
باش تا زنده بمانم
باش تا سرگردان نباشم
كه بي تو مرا رنگي نيست


3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

.پدیده جان سلام
.خاموش کردن ابن شمعها دست من نیست
خاموش کردنش با هموست که آنرا
.درقلبمان کاشته
این فوتهائی هم که گاه و بیگاه
سعی در خاموش کردنش دارند به قولی
.همان باد هوائی است که میدانی
.همیشه شاد و همیشه خندان باشی
.سعید از برلین

12/14/2006 1:16 PM  
Anonymous Anonymous said...

به سکوتم به تنها ترین سلاحم احترام بگذار

12/14/2006 5:59 PM  
Blogger PaRaDa said...

...kash hameye sukuta in mani ro bede

12/15/2006 10:43 AM  

Post a Comment

<< Home