Sunday, January 28, 2007

رگ بي غيرتي

نمي خواهم چشمانم را باز كنم
وقتي همه جا رنج است و درد
وقتي گروهي، مرد فلج و ساده لوحي را دوره مي كنند
يكي يكي سيلي به صورتش مي زنند و مي خندند
جلوي صدها چشم بي تفاوت او را مي برند
جلوي چشمان ترسوهايي مثل من
وقتي عدالت خواهان يكي يكي پرپر مي شوند
وقتي جسوران مي ميرند و ترسوها صورتك مي زنند
نمي خواهم ببينم نمي خواهم بمانم
مي خواهم رگ بي غيرتيم را ببرم
پ ن: اين پست تقديم مي شود به فرناز سيفي

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

in vase un se ta khanume bud?

1/28/2007 11:11 AM  
Anonymous Anonymous said...

ta donya donyast hamishe hamine!

rasti be man link midin?

1/28/2007 12:26 PM  
Anonymous Anonymous said...

-



لینک در قسمت زنان ایران در سایت: پرژن کالچرز دات کام

کلیک کنید:

http://www.persiancultures.com/iran-woman/iranian-women.htm


سر افراز باشید
http://www.persiancultures.com


-

1/28/2007 6:24 PM  
Anonymous Anonymous said...

ازادی هم در بند کشیدن و شکنجه دادند.دگر وای بحال این شیر زنان سرزمین من

1/31/2007 1:42 AM  

Post a Comment

<< Home