Thursday, May 11, 2006

بعد از مسافر

مسافری که آمد و رفت
روح او را با خود آورد و برد
مسافر یادآور روزهای موسیقی بود
اما کوله بارش را بست و رفت
اینک منم و یک راه مه آلود و تو
مرا یاری کن تا بیابم خویش را
گم شده ام در این هیاهو
در این بی رنگی اسیرم
کیست که دستان مرا رنگین کند؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home