آخرين نامه
بارها لحظه خداحافظي مان را تصور كرده بودم
اما هيچ كدام مثل امروز نبود
اما هيچ كدام مثل امروز نبود
قلبم را از سينه بيرون مي كشم
تركش هايش را مي بوسم
نوازشي را كه تو از او دريغ كردي هديه اش مي كنم
ناباورانه در آينه به چشمان خون گشته ام مي نگرم
حرف هايت را دوره مي كنم
تا هيچ وقت از ياد نبرمشان
بيداري چه تلخ است
كاش براي هميشه در اين خواب بمانم و بيدار نشوم
شايد ... شايد بذري كه در كوير كاشتم برويد
شايد ... شايد بيايي و با هم رويايمان را رنگ حقيقت بزنيم
نقطه ته آخرين نامه ام به تو را مي گذارم
منتظر جواب نامه ات مي مانم
...
به دعايت محتاجم درويش
2 Comments:
che axe marekas
mikhune ba matnet
kamele kamel
:*
midooni ... migi to ke lalaii baladi chera khodet khabet nemibare ... vali bayad begam ke injoori faghad khodet aziat mishi ...
Post a Comment
<< Home