Thursday, January 26, 2006

دل تنگ توام

چه مستم از صدای باران
نت های باران را حفظ نمی شوم
بارها شنیدمشان اما تازگی دارد هنوز
خوشحالم که می شنوم
دلم بهانه تو را می گیرد
خودم اینجا دلم در جاده سبز در پرواز
دلم آتش می خواهد
کتاب ها و کلیدها را پس می زنم
و تو را می فشارم
بی پروا عاشقم
آب روی آتشم نباش
و اگر فردایی نباشد
بیا امروز رنگ بازی کنیم
من قرمزم تو را چه رنگی کنیم؟

1 Comments:

Blogger Infdle said...

زندگی را در آغوش بگیر تا همیشه احساسش کنی
رقص در زیر باران همیشه یاد آور تپشهای قلب است د ر هنگام دیدنش

زندگی رنگ ندارد
بویش از دور دستها به مشامم آشناست
شاید فصل وداع پایان یافته باشد

زیبا بود

1/28/2006 1:55 AM  

Post a Comment

<< Home