Sunday, February 05, 2006

گربه

دیشب یک گربه توی خیابون بی مقدمه خودشون چسبوند به من.هرچی خواستم از کنارش رد شم نگذاشت.همه اش خودش رو به پاهام می زد.احساس کردم یک چیزی می خواد.با پام نازش کردم بازم دست بردار نبود.بالاخره بد رغبتی رو گذاشتم کنار کلی نازش کردم.توی چشمام نگاه می کرد.بعد دست کشید و رفت.یک کم اون طرف تر که رفتم صدای ترمز ماشین اومد.دیدم دوید و رفت زیر یک ماشین که پارک کرده بود خودش رو قایم کرد.ولی این قدر میو میو کرد که نگو.من اومد دولا شم ببینم چه بلایی سرش اومده نفهمیدم چی شد سرم محکم خورد به میله آهنی که ندیده بودم.داشتم از سر درد می مردم .به زمین و آسمون غر زدم و رد شدم رفتم و دیگه زیر ماشین رو نگاه نکردم و رفتم خونه.ولی اون امروز جنازه اش توی همون خیابون افتاده.مثل اینکه اون ماشین بهش ضربه ای زده بوده.خیلی دلم گرفته ولی خوشحالم که قبل از مرگش نازش کردم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home