Sunday, April 06, 2008

پریا

دلنگ دلنگ، شاد شديم
از ستم آزاد شديم
خورشيد خانم آفتاب كرد
كلی برنج تو آب كرد.
خورشيد خانوم! بفرمائين!
از اون بالا بياين پائين
ما ظلمو نفله كرديم
از وقتی خلق پا شد
زندگی مال ما شد.
از شادی سير نمی شيم
ديگه اسير نمی شيم
ها جستيم و واجستيم
تو حوض نقره جستيم
سيب طلا رو چيديم
به خونه مون رسيديم…

پریا…شاملو

مرد من

در آغوشت آرامم مرد من
این روزها فقط تو را دارم آرام دل

از ترس ها، به تو پناه می برم
اراده می کنم، می آیی
می خواهم، نوازشم می کنی

می نشینی، سربر زانویت می گذارم، می خوابم
ای کاش به واقعیت هایم می آمدی

Wednesday, April 02, 2008

سال بهار نارنج

چمدان* روح خسته* نوستالوژی
زنگ تلفن* دوستان قدیم* قرار

درد و دل* چهارشنبه سوری* رقص آتش

انتظار* سال تحویل* دل تنگ* اشک

مهمانی* دیدار* شادی

خنده* آغوش* خواب* خوراک

بهارنارنج* موسیقی* بهارنارنج

بیدمشک* نسترن* شاطره

بهارنارنج* بهارنارنج* بهارنارنج