Saturday, July 29, 2006
Thursday, July 27, 2006
Friday, July 21, 2006
Wednesday, July 19, 2006
پرواز
لا به لاي پرهارا با انگشتانش پاك كرد
مدت ها پرواز نكرده بود اما احساس خستگي مي كرد
از آب جوي كمي كف دستش جمع كرد
به آرامي روي پرهايش ريخت
بوي شكوفه از تنش برخاست
خودش را در آينه جوي آب نگاه كرد
گل ساعتي زمزمه كرد وقت كم است
با خود گفت تنبلي بس است
بايد پرواز كرد...بايد رفت
پرواز كرد بي آنكه پشت سرش را نگاه كند
Saturday, July 15, 2006
Wednesday, July 12, 2006
Monday, July 10, 2006
Sunday, July 09, 2006
Thursday, July 06, 2006
ناله زمين
شكوه مي كند از اين همه درد
از اين همه خون
از اين همه بيداد
زمين مي گريد و هق هق مي كند
براي كودكان بي گناه
براي زنان مظلوم
براي مردان شرمنده
مي گويد مي ترسد طاقتش طاق شود
مي خواهد كاري كند اما نمي تواند
مي خواهد نعره بزند
بر تن زخمي اش بوسه مي زنم
به آرامي به او مي گويم صبر كن
بياييد كمكش كنيم. تنش زخمي است زخمي
ناله مي كند مي شنوي؟
Tuesday, July 04, 2006
پچ پچ
دست هايم را كمك مي گيرم تا
كسي جز تو حرف هايم را نشود
اول نفسي تازه مي كنم تا نيرو بگيرم
آرام آرام هرچه حرف نگفته است با تو ميگويم
بي هيچ پروايي
حرفم كه تمام شد تو حتما لبخند مي زني
از آن لبخندهايي كه ديگر نمي تواني از من دريغ كني
ستاره هاي چشمانت برق مي زنند
و مرا محكم در آغوش مي گيري
اميدوارم مثل هميشه بي كلام نباشي