Tuesday, January 31, 2006

بهانه ای نمانده

آن زمان که دوست داشتن معنی من است
هر آنچه غیر از عشق خواهد مرد
حتا دلتنگی حتا انتظار
و دیگر پر خواهم شد از سپیدی
تو می آیی با دسته گل نور
که عطرش منظومه را مست می کند
ستاره ها دست در دست ترانه می خوانند
همه سیاهی ها مرده اند می بینی؟
بهانه ای برای گریه کردن نمانده
ماییم همه پر از لبخند

Sunday, January 29, 2006

رقص

بیا با این آهنگ برقصیم
به حرکت پا
کاریت نباشد
بانوی من
خدا نشسته آنجا
نگاه می کند
به پیچش دست های تو
به پاهای من
تنها نشسته آنجا
مبهوت
باز هم دیر رسیده است
من پا عوض می کنم
تو بخند
گردش دست هات
مال من؟
ذره ذره در آغوشت جا بگیرم؟
ذره ذره ببوسمت؟
لباس هات را
ذره ذره
به باد بدهم؟
تو را مزه مزه کنم؟
با دلتنگی ات چه کنم؟
آقای من
بیا با این آهنگ برقصیم
به حرکت پا
کاریت نباشد
چرخش دست هات مال من؟
"عباس معروفی"

Saturday, January 28, 2006

یک کلام

از زندگی مگر چه می خواهم
آرامش شانه هایت را. دیگر هیچ
زیاده خواهم آیا؟

Thursday, January 26, 2006

دل تنگ توام

چه مستم از صدای باران
نت های باران را حفظ نمی شوم
بارها شنیدمشان اما تازگی دارد هنوز
خوشحالم که می شنوم
دلم بهانه تو را می گیرد
خودم اینجا دلم در جاده سبز در پرواز
دلم آتش می خواهد
کتاب ها و کلیدها را پس می زنم
و تو را می فشارم
بی پروا عاشقم
آب روی آتشم نباش
و اگر فردایی نباشد
بیا امروز رنگ بازی کنیم
من قرمزم تو را چه رنگی کنیم؟

Wednesday, January 25, 2006

سفید مثل فرشته

توی یک کتاب خونده بودم که تولد نشونه اینه که هنوز امیدی به مرگ نیروی شر هست
از اون به بعد وقتی می شنوم بچه ای متولد می شه خیلی خوشحال تر می شم
و وقتی دلم می گیره که بعضی ها با دیدن یک بچه زمین و زمان رو به ناسزا می بندند
آخه مگه می شه این فرشته ها رو دوست نداشت؟

Tuesday, January 24, 2006

عجله نکن


دلبندم... الان زمان مناسبی نیست.نیا

Monday, January 23, 2006

آموختم از تو

زندگی ارزش غم ندارد
زمان مهلت ترمیم را نخواهد داد
این کلمات را در گوشم زمزمه کرد
چه کودکانه به دردها می اندیشیدم
او به من سرخوشی تعارف می کرد
و من چه تلخ دستش را پس می زدم
وقتی مست شراب او شدم که دیگر دیر بود
ما دیگر با یک زبان حرف نمی زدیم
شمع را خاموش کردیم
و بدون خداحافظی رفتیم

Wednesday, January 18, 2006

هنوز در راهم


نیمی از راه را پیموده ام
و آبی جاده را نوشیده ام
بعد این پیچ خطر
حتما نور سپید را خواهم دید
ابر و مه می رود
من شرم را کنار می زنم
دریا و آفتاب را می بویم
پوستم زندگی را می شنود
گوشم تنت را لمس می کند
ونسیم، شعر من را زمزمه می کند

Saturday, January 14, 2006

تفکر در 5 دقیقه


من نخ نما شده‌‌ام برای تو یا تو برای من . یا بهتر بگویم گاهی فکر می‌کنم این گلیم پوسیده رابطه من و تو است
خدا هیچ شیری را بی یال و کوپال نکند.نوجوان که بودم چه راحت از کنار مشکلات می‌گذشتم و حالا مثل خر توی گل مانده‌ام.همین
دلم می‌خواهد دوباره کودک شوم و به راحتی معجزه فرشته‌ها را باور کنم. فرشته همین روزها می‌آید و با عصای سحرآمیزش گلیم را مثل روز اول می‌کند. اگر گلیمم درست نشد پایین لباسش را آنقدر می‌کشم تا یک گلیم نو برایم بیاورد.مگه ندیدید بچه لوس‌ها همیشه به چیزی که می‌خواهند می‌رسند؟

نوعروس شهر خواب


چه خاکستری دلتنگم
مات و مبهوت گذر زمان را نفهمیدم
حال دلواپس تنهایی
دیشب کنار دریا روی صخره‌ها و جلبک‌ها
با لباس سپید هلهله‌ می‌کردم
دست در دست اما تنها
امروز به فردا می‌اندیشم
با خدایم زمزمه می‌کنم ودیگردفتر تقدیرم را خودم می نویسم

Tuesday, January 10, 2006

غروب


دختر چه بی پروا نام معشوقش را روی آه دل پنجره ماشین نوشت
فریاد زدم عاشق عشقم و بیمی از زمین و آسمانم نیست

Sunday, January 08, 2006

صبح

صبح چقدر دوست داشتم باز در تختخوابم بمانم
چقدر آسمان ابری با قاب آبی پنجره‌ مرا قلقلک داد
و هنوز نمی‌دانم تا اینجا راه آمدم یا پرواز کردم
چقدر بکر بودم وقتی که توی سرما شالش را به گردنم انداخت
وقتی که شانه‌هایم زیر دستانش لرزید
...ولی امروز
نمی‌خواهم فلزی باشم
به خدا هنوز اگر هر کدام ازرگ‌هایم باز شود
نارنجی، سبز، زرد و قرمز روی پوستم می‌خزد
و امروز وقتی در آغوش توام چه زیبا است
وقتی از تو می‌خواهم شره‌های رنگ را بر تنم ببینی
کاش پشت شیشه چشم‌هایت بودم و از چشم تو می‌دیدم
هنوز معنی آه‌های تو را نفهمیدم
چقدر صبح پوست تنم آه تو را می‌خواست

Thursday, January 05, 2006

آغاز


آغاز می کنم دوباره از تو