گوشه رینگ بکس اسیرم کرد
تا توانست مشت کوبید
به صورتم، به چشمانم
از لب هایم خون سرازیر شد
هر چه با دست ها خودم را پوشاندم
نتوانستم جلوی ضربه هایش را بگیرم
فکر حمله نبودم، فقط دفاع
نگذاشتم اشک هایم بیرون بریزند
کوبید ، کوبید و کوبید
دیشب تا صبح ناله کردم
هنوز تمام روحم درد می کند